خشک اصل. درخت نهالی که خشک است. نهال خشک. کنایه از بی ثمر و بی فایده و غیر مفید است: چون قوم نوح خشک نهالان بی برند باد از تنور پیرزنی فتح بابشان. خاقانی
خشک اصل. درخت نهالی که خشک است. نهال خشک. کنایه از بی ثمر و بی فایده و غیر مفید است: چون قوم نوح خشک نهالان بی برند باد از تنور پیرزنی فتح بابشان. خاقانی
نان خشک. نان ته ماندۀ سفره ها که در مطبخ جمع آرند و تر یا خشک آن را بگدایان دهند. (یادداشت بخط مؤلف) : همی دربدر خشک نان باز جست مر او را همان پیشه بود از نخست. ابوشکوربلخی. یا حبذا الکعک بلحم مثرود و خشکنان مع سویق مقنود. راجز
نان خشک. نان ته ماندۀ سفره ها که در مطبخ جمع آرند و تر یا خشک آن را بگدایان دهند. (یادداشت بخط مؤلف) : همی دربدر خشک نان باز جست مر او را همان پیشه بود از نخست. ابوشکوربلخی. یا حبذا الکعک بلحم مثرود و خشکنان مع سویق مقنود. راجز
دهی است جزء دهستان الموت بخش معلم کلایه شهرستان قزوین، واقع در دوازده هزارگزی شمال معلم کلایه و پنجاه و پنج هزارگزی راه شوسه. محصول آن غلات و بن شن. شغل اهالی زراعت. از بناهای قدیمی این ناحیه امامزاده ای است بنام سپهسالار قدیمی است وراه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
دهی است جزء دهستان الموت بخش معلم کلایه شهرستان قزوین، واقع در دوازده هزارگزی شمال معلم کلایه و پنجاه و پنج هزارگزی راه شوسه. محصول آن غلات و بن شن. شغل اهالی زراعت. از بناهای قدیمی این ناحیه امامزاده ای است بنام سپهسالار قدیمی است وراه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)